شرح خطبه منای امام حسین ع

قسمت 1

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

شرح خطبه مِنای امام حسین ع

در تحف العقول / ص240 خطبه­ ای از امام حسین (ع) نقل شده که امام آن را در «مِنا» إنشا فرمودند.

ما آن را در ده مقطع بررسی کرده ­ایم تا نشان دهیم که حضرت، هم به علل وقوع حماسه کربلا پرداخته و هم به اهداف مورد توقع حماسه.

مقطع اول) به سه قسمت تقسیم می­ شود:

قسمت اول) اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ‏: « لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُون‏ ـ المائده :  63» وَ قَالَ: ‏« لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون ـ المائده :  78 ‏‏» …

حضرت در اول خطبه به «مثلث عبرت» می­ پردازد که چگونه مردم عادی باید از وعظ الهی به اولیا درباره نکوهش احبار (علمای منحرف مذهبی) استفاده کرده و عبرت بگیرند تا خودشان از این آسیب ­ها در امان بمانند.

آیه اول شاهد برای نکوهش علمای منحرف است.

آیه دوم شاهد برای مردمان منحرف دنباله ­رو.

و اما وعظ اولیا در کجاست؟ در این است که طبق آیه اول اولیا باید منحرفین را از انحراف نهی کرده و إعلام موضع کنند: « لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُون ».

و اگر اثر نکرد، طبق آیه دوم باید آنان را لعن کنند: « لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عیسى ».

امام به تحلیل بزرگی اشاره می­کند که مشکل جوامع بشری از علما و نظریه­ پردازان منحرف است

قسمت دوم) وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَهً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَهً مِمَّا یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‏» وَ قَالَ‏: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ».

آنگاه حضرت، روحیه احبار و علل بی­ تفاوتی آنان را ریشه یابی می­ کند که در دو چیز است:

الف) حرص و رغبت به رانت­ خواری و تملک مفت.

ب) ترس از توبیخ و مجازات حاکمان جبار وقت.

سپس حضرت برای ارزیابی عامل دوم، آیه نهی الخشیه را ذکر می­ کند. بنابراین، بایستی آیه دوم را ناظر بر ارزیابی عامل اول محسوب کنیم.

 ظاهرا حضرت طبق آیه دوم می­ خواهد بگوید که مقتضای ولایت بین مؤمنان این بود که یکدیگر را امر بمعروف و نهی از منکر کنند نه اینکه با گرفتن سهمیه از ستمگران، سکوت کنند.

قسمت سوم) فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَهً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَهِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَهِ الْفَیْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا.

در اینجا حضرت با اشاره به آیه قبل می­ گوید ببینید خدا چگونه اولین اولویت در ولایت را امر بمعروف و نهی از منکر دانسته و آن را واجب کرده است!

تعبیر « لِعِلْمِهِ » خیلی حرف دارد چراکه حضرت می ­گوید اگر ما بودیم شاید اولین خصلت ولایت را چیز دیگری می­ گرفتیم اما خدا بر اساس علم و آگاهی خود می­ داند چه اثرات مهمی بر امربمعروف و نهی از منکر مترتب است که چنانچه این دو امر ادا شوند و اقامه شوند جمیع واجبات کوچک و بزرگ، پا خواهند گرفت و ادا خواهند شد.

درباره اهمیت امربمعروف و نهی از منکر از امام علی ع سخنان بسیار نغز و عجیبی نقل شده ازقبیل اینکه حضرت فرمود: «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی»‏

 همچنین در فقه الرضا / ص 51 آمده است: أَنَّ‌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ‌ صَلَوَاتُ‌ اللَّهِ‌ عَلَیْهِ‌ کَانَ‌ یَخْطُبُ‌ فَعَارَضَهُ‌ رَجُلٌ‌ فَقَالَ‌ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ‌ حَدِّثْنَا عَنْ‌ مَیِّتِ‌ الْأَحْیَاءِ فَقَطَعَ‌ الْخُطْبَهَ‌ ثُمَّ‌ قَالَ‌ مُنْکِرٌ لِلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ‌ وَ لِسَانِهِ‌ وَ یَدَیْهِ‌ فَخِلاَلَ‌ الْخَیْرِ حَصَّلَهَا کُلَّهَا. وَ مُنْکِرٌ لِلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ‌ وَ لِسَانِهِ‌ وَ تَارِکٌ‌ لَهُ‌ بِیَدِهِ‌ فَخَصْلَتَانِ‌ مِنْ‌ خِصَالِ‌ الْخَیْرِ. وَ مُنْکِرٌ لِلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ‌ وَ تَارِکٌ‌ بِلِسَانِهِ‌ وَ یَدِهِ‌ فَخَلَّهً‌ مِنْ‌ خِلاَلِ‌ الْخَیْرِ حَازَ. وَ تَارِکٌ‌ لِلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ‌ وَ لِسَانِهِ‌ وَ یَدِهِ‌ فَذَلِکَ‌ مَیِّتُ‌ الْأَحْیَاءِ ثُمَّ‌ عَادَ عَلَیْهِ‌ السَّلَامُ‌ إِلَى خُطْبَتِهِ‌ .

تعبیر «أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَت» در خطبه امام حسین ع اشاره به دو مرحله فردی و اجتماعی است که امربمعروف و نهی از منکر باید هم شخصا ادا شود و هم در بین مردم نهادینه و اقامه گردد، مثل انتقاداتی که روزنامه­ نگاران درباره دولت­ها انجام می­ دهند که باید در سطح جهانی هم تعمیم شود.

تعلیل و تحلیل حضرت در پایان این مقطع:

«وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَهِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَهِ الْفَیْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا.»

با توجه به ادات « مَعَ » می­ توان گفت که حضرت دعوت به اسلام را به دو قسمت تقسیم می­ کند:

الف) دعوت عمومی به اسلام که دعوت به توحید و معاد و عبادت و ترک شرک و کفر و فسق است.

ب) دعوت خاص اسلامی که همانا دعوت مردم به عدالت در ثروت و قدرت است. ازقضا همین دعوت خاص اسلام انقلابی، عامل بقا و ارزش بخشیدن به دعوت اسلام اعتقادی است وگرنه نمی­توان انتظاری از اقبال و استقبال مردم به اسلام داشت.

موارد پنجگانه در دعوت خاص اسلامی و انقلابی:

ــ رَدِّ الْمَظَالِمِ : یعنی باید حقوق پایمال شده مردم به آنان برگردانده شود یعنی حاکمان قبلی باید حساب پس بدهند و پول­ها را برگردانند.

ــ مُخَالَفَهِ الظَّالِمِ : یعنی نباید با ستمگر مماشات کرد بلکه با او در جمیع جوانب ظلم مخالفت کرد.

ــ قِسْمَهِ الْفَیْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ : یعنی اموال داخلی و عواید خارجی کشور باید بین مردم تقسیم شود نه حاکمان و طرفداران آنان.

ــ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا : باید از جاهای درست و مناسب (مَوَاضِعِهَا)، مالیات گرفته شود نه بطور عمومی از هر بیچاره­ ای در شغل­های خرده ­پا.

ــ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا : باید مالیات در جای حق خودش مصرف شود نه فقط برای بالا شهری­ ها.

***********************************************************

قسمت 2

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع دوم) ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَهٌ یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَهِ الْمُلُوکِ‏ وَ کَرَامَهِ الْأَکَابِرِ أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ.

چند نکته در این مقطع وجود دارد:

  1. توجه به امتیازات نخبگی (عصابه) از قبیل:

ــ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ: داشتن شهرت علمی

ــ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ: برخورداری از ذکر خیر در محافل

ــ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ: معروف به دلسوزی در مردم

ــ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَهٌ یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ:

داشتن هیبت چشمگیرِ تاثیرگذار روی بزرگان

ــ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ: مورد احترام ضعفای جامعه

ــ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ:

برگزیدگی در بین مردم بدون دادن نعمتی به آنان

ــ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا:

داشتن آبرومندی در شفاعت کردن برای کار مردم

ــ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَهِ الْمُلُوکِ‏ وَ کَرَامَهِ الْأَکَابِرِ: داشتن مشی شاهانه و کرامت بزرگوارانه

2) عامل امتیازات فوق، احساس خوشبینانه مردم به دیانت عصابه و ادای حق الله توسط آنهاست تا چه رسد به ادای حق الناس: أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ.

3) وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ. یعنی متاسفانه عصابه درباره بسیاری از حقوق الهی کوتاهی می­ کنند.

4) امام ظاهرا به تئوری جامعه­ شناختی نخبگان اشاره می­کند چون تعبیر «عصابه» نمی­ تواند شامل همه افراد جامعه شود چراکه افراد دیگری که در این مقطع با نامهای شریف و ضعیف و غیره از آنان یاد شده لابد عصابه نیستند.

پس این مقطع درواقع به نخبه­ شناسی و کارکرد آنان در جوامع می­ پردازد. اما عامل این نخبگی فقط کارهای شخصی خود آنان نیست بلکه مردم از طریق حس خوش بینانه ­ای که به آنان دارند با چشم عظمت و کرامت نگاه می­ کنند. این حس خوشبینانه مردمی، بدلیل دیانت ظاهری آنان است.

5) اما آیا این نخبگان توقعی را که خدا از آنان دارد برآورده ساخته ­اند؟ امام پاسخ منفی می­ دهد چراکه قرار بود که نخبگان حقوق خدا را ادا کنند ولی نکردند پس حقوق مردم را نیز ادا نخواهند کرد.

پس باید منتظر عواقب دردناک آن باشند و آن از چشم مردم افتادن و مورد طعن و لعن قرار گرفتن است که متاسفانه در جامعه خودمان این انتقال شرافت و عظمت را با شیب ملایم، شاهد هستیم.

نخبگان جامعه ما عبارتند از: روحانیون / پاسداران / مذهبی­ های مؤثر / دانشمندان علوم تجربی و نظامی / اندیشمندان علوم انسانی و اسلامی / اساتید مطرح / خبرنگاران جنجالی / سلبریتی­ های سینما و موسیقی و فوتبال و …

***********************************************************

قسمت 3

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع سوم) فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّهِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِی خَلَقَهَا وَ لَا عَشِیرَهً عَادَیْتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ.

این قسمت، دنباله انتقاد امام از نخبگان است که به موارد قصور آنان درباره حقوق الهی می­پردازد:

الف) استخفاف به ائمه و رهبران

ب) تضییع حقوق ضعفاء

ج) مطالبه حقوق نامشروع خود

د) هزینه نکردن از اموال خود

هـ) هزینه نکردن از جان خود

و) هزینه نکردن آبروی خود برای درگیری با اقوام یا اصحاب باندی خود درباره خدا.

این اوصاف همان سیاست­ زدگی و بازی­ های سیاسی است که نخبگان باند باز مرتکب می­ شوند.

جالب این است که همین اخلاقیات و روحیات در سطح روانشناختی و خانوادگی نیز وجود دارد.

اگر بخواهیم این موارد ششگانه را خلاصه کنیم پس به سه خصلت اساسی برمی­ گردد:

خصلت­ اول)جایگاه کاذب­ و داشتن موقعیت زورکی:

مثلا خصلت الف و ب درواقع اشاره است به برخی از روحیه ­های بسیار منفی علمای متکلف و متخصصان کم­ سواد که با بالادست خود منازعه و به پایین­د است خود ظلم می­ کنند، کما اینکه در این روایت آمده است: کافی ج 1 / 89: الامام الصادق: قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ: یَا طَالِبَ الْعِلْمِ، إِنَّ لِلْعَالِمِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ: الْعِلْمَ، وَ الْحِلْمَ، وَ الصَّمْتَ، و لِلْمُتَکَلِّفِ‏ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ: یُنَازِعُ‏ مَنْ‏ فَوْقَهُ‏ بِالْمَعْصِیَهِ، وَ یَظْلِمُ‏ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَهِ، وَ یُظَاهِرُ الظَّلَمَهَ».

خصلت دوم) سهم­ خواهی و حس استحقاق کاذب:

خصلت ج که اشاره است به سهم­ خواهی نامشروع نخبگان بی ­عرضه، به مطلب مهمی اشاره می­کند که این گروه احساس مظلومیت می­ کنند و سپس شدیدا به دنبال مطالبه حقِ نداشته­ ی خود هستند.

حس استحقاق ناحق، ممکن است در هرجایی از جمله در خانواده­ ها، هیئت­ ها، مراکز علمی، دانشگاهی، نظامی، دولتی و حوزوی و غیره بروز و رشد کند که یقینا دردسرهای خودش را به دنبال خواهد داشت. این همان فاجعه­ای است که در امت اسلامی رخ داد که خلفای ثلاث بعلاوه امثال طلحه و زبیر و معاویه چنین ادعاهایی داشتند.

خصلت سوم) هزینه ­گریزی و فرار از فداکاری:

خصلت­های «د»، «هـ» و «و» به­ترتیب درباره هزینه کردن مال، جان و آبروی خود برای احقاق حق و ابطال باطل است که نخبگان بی ­خاصیت، حاضر به پرداخت این هزینه­ ها درباره خدا نیستند.

دو تعبیر « لِلَّذِی خَلَقَهَا » و « فِی ذَاتِ اللَّهِ » حاکی از این است که امام فعلا کاری به «فی سبیل الله» که همان دین خداست ندارد بلکه به نتیجه وحشتناک­ تری اشاره می­ کند و آن رویارویی این نخبگان با خود خداست یعنی در مقایسه­ ی بین نابود شدن خدا یا نابود شدن خود، اینان همیشه اولی را انتخاب کرده­ اند و می­ کنند. آنان حاضرند که خدا از بین برود اما مال و جان و آبروی آنان محفوظ بماند. این همان کفر بزرگ نخبگانی است

***********************************************************

قسمت 4

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع چهارم) أَنْتُمْ‏ تَتَمَنَّوْنَ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ جَنَّتَهُ‏ وَ مُجَاوَرَهَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِکُمْ نَقِمَهٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَهِ اللَّهِ مَنْزِلَهً فُضِّلْتُمْ بِهَا. وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُکْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَهً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّهُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَهٌ.

در این مقطع هرچند روی سخن هنوز با عصابه بی­ خاصیت و نخبگان دنیاطلب است اما از طریق تعمیم خطاب شاید بتوان هشدار امام را شامل همه کسانی دانست که تمنای رسیدن به بهشت برین الهی را دارند ولو اینکه عوام الناس باشند.

معنای تمنا: این کلمه هرچند به معنای آرزو کردن است اما معنای دقیق آن بر اساس باب تفعل و حرف جر علی این است که کسی آرزوهای خودش را پی در پی مطرح کند و روی مدخول علی بریزد.

در شرح شافیه رضی آمده است: «للعمل المتکرّر فى مهله، نحو تجرّعته، و منه تفهّم‏».

پس «تَمَنَّی علی الله» یعنی دم به دم، آرزوهایش را روی خدا می­ریزد و از او مطالبه می­کند.

موارد تمنا: جَنَّتَهُ‏ وَ مُجَاوَرَهَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ

امان از عذاب می ­تواند شامل عذاب­ های دنیا باشد.

موارد خشیت امام: أَنْ تَحُلَّ بِکُمْ نَقِمَهٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ.

به­ نظر می­ رسد که این موارد نقمت، درواقع معکوس همان سه تمنای عصابه است یعنی نار و مجاورت با اشرار و ایمن نبودن از عذاب الهی.

دلایل خشیت و تهدید امام:

الف) لِأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَهِ اللَّهِ مَنْزِلَهً فُضِّلْتُمْ بِهَا. وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُکْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ.

امام در اینجا براساس اینکه این گروه در جامعه اسلامی در جایگاه برتر و برگزیده ­ای قرار دارند می­ فرماید انتظاری که از شما می­ رفت غیر این بود.

مشکل بزرگ آنان این بود که علی رغم اینکه به وسیله «الله» به کرامت و احترام در جامعه رسیده بودند اما به کسانی که سروکارشان با «الله» بود اعتنایی نکرده و به آنان احترام نمی­ گذاشتند. آنان به لوازم منبع اعتبار خود بی­ اعتنا بودند و شاخه ­ای را که روی آن نشسته بودند قطع می­ کردند درحالیکه إکرام شدن ملازم إکرام کردن است.

ب) وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَهً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّهُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَهٌ. در اینجا امام به دلیل دوم خود اشاره می­ کند که عبارت است از برخورد با «نقض عهد».

تحلیل امام بسیار منطقی است و از طریق برهان نقضی آنان را محکوم می­ کند که نقض عهد یا بد و وحشتناک است یا بد و وحشتناک نیست.

اگر بد است پس چرا وقتی که عهود الله نقض می­ شود شما وحشت نمی­ کنید و ناراحت نمی­ شوید؟ و اگر بد نیست پس چرا وقتی که عهدهای فیمابین خودتان نقض می­ شود بسیار وحشت می­ کنید و برآشفته می­ شوید؟! شما برای عهود پدرانتان واکنش نشان می­ دهید اما نسبت به عهود پیامبر که مورد تحقیر قرار گرفته بی­ تفاوت هستید؟

***********************************************************

قسمت 5

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع پنجم) وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمْنَى فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَهٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِیهَا تُعِینُونَ‏، وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَهِ عِنْدَ الظَّلَمَهِ تَأْمَنُونَ. کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ.

امام در ادامه انتقاد شدید از نخبگانِ بی­ خاصیت، به شش رفتار دیگر آنان اشاره می ­کند که این خطاب با توجه به مضمون عتاب­ آلودش، تعمیم­ پذیر است:

اول) وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمْنَى فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَهٌ لَا تَرْحَمُونَ: یعنی توجه عطوفت­ آمیز به قشر ضعیف و عاجز جامعه که توانمند و کارآمد نیستند.

سه کلمه فوق هرچند از نظر دلالت اولیه به معنای کور، گنگ و زمین گیر است اما قابل تعمیم است.

طبق تصریح برخی از معاجم، «عُمی» و «بُکم» را می­توان به ­معنای اعم گرفت که شامل بیسوادان و افراد بی­زبان نیز می­شود، در صحاح جوهری آمده: «رجلٌ عَمِى القلبِ، أى جاهلٌ، و امرأهٌ عَمِیَهٌ عن الصواب‏»، و در المحیط فی اللغه آمده است: «الأبْکَمُ: الأخْرَسُ الذی لا یَتَکَلَّمُ، و کذلک الذی لا یُفْصِحُ.»، و «زَمنی» نیز طبق معاجم، شامل افراد ناقص العضو و از کار افتاده و بیکار نیز می­ شود.

تعبیر « الْمَدَائِنِ » حاکی از نگاه کلی و فرا موطنی امام است که دلواپس همه شهرهاست.

تعبیر « مُهْمَلَهٌ » به دلیل ضدیت آن با مستعمله می ­تواند حاکی از بیکاری و عدم استفاده از این قشرِ از کار افتاده باشد که اشاره­ ای به سیاست ­گزاری کلان سازمان بهزیستی و کمیته امداد دارد.

از تعبیر « لَا تَرْحَمُونَ » می­ توان استخراج کرد که کمک به قشر آسیب­ پذیر باید همراه با رحمت، دلسوزی و محبت باشد. امام خمینی فرموده بود: «کمیته امداد یک عمل بسیار لطیف، ظریف، و شریف دارد. …. خدا به مستمندان و محرومان آنقدر عنایت دارد که معلوم نیست به قشر دیگری داشته باشد. و البته باید این توجه را به آقایان عرض کنم که باید این عمل با یک ظرافتی انجام بگیرد که مستمندان و محرومان خیال نکنند که آنها از باب اینکه در صف پایین جامعه واقع شده ­اند مورد امداد واقع شده ­اند. مستمندان و فقرا و دورافتاده­ ها و همین زاغه ­نشین ­ها و همین حاشیه­ نشین­ ها و همین محرومان بودند که این انقلاب را به ثمر رساندند.». پس برخورد ما باید دلی باشد نه اداری.

 دوم) وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ: ظاهرا این جمله برای دفع دخل مقدر است یعنی شاید کسی بگوید کارِ ما نخبگان، رسیدگی به این جزئیات نیست، ما باید به کلیات و امور کلان جامعه رسیدگی کنیم.

امام در پاسخ این اشکال می­ فرماید شما حتی به اندازه منزلت و مقام خودتان نیز عمل نمی­ کنید، یعنی به همان کلیات هم رسیدگی نمی ­کنید.

سوم) وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِیهَا تُعِینُونَ: آنگاه امام به نکته­ ای اشاره می­ کند که به جرأت باید بگویم انتقاد از تکنوکراسی است، زیرا امام تصریح می­ کند که شما نخبگان حتی به دیگرانی که قصد خدمت دلسوزانه به قشر ضعیف را دارند یاری نمی ­کنید!

و این، یعنی اصلا اراده و رغبتی در این گروه برای کمک به قشر پایین­ تر وجود ندارد نه اینکه نتوانند.

گروه اقتصادی «خبرگزاری دانشجو» می­ نویسد:

«تکنوکرات و تکنوکراسی دارای مفاهیمی در بُعدهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. تکنوکرات، فن، تکنیک، فن­ آوری و ماشین را در مدیریت به ­­کار می­ گیرد. تکنوکراسی نیز که برگرفته از تکنوکرات است به دو معناست:

اول، نظامی است که در آن حاکمیت علوم و فنون  و ماشین بر انسان پذیرفته شده است. دوم، صاحب فنون بر به­ کار گیرنده فن تسلط دارد.

مفهوم تکنوکراسی در سطحی بالاتر و عمیق‌تر در  مفهوم «عقلانیت ابزاری» ریشه دارد. بنابراین درباره اهداف به لحاظ ارزشی و اخلاقی داوری ندارد و اساسا برایش موضوعیت ندارد و فقط تحقق هدف مهم است.

حاکمیت فن و ماشین به معنای قبول نظم و قوانین ماشینی است یعنی در اتخاذ سیاست­ ها و تصمیم­ گیری­ها عوامل فنی و ماشینی، نقش نخست را دارند و سایر عوامل از جمله ارزش­ های انسانی، اخلاقی و دینی در این مقوله جایی ندارد.

در تکنوکراسی، هدف نهایی «توسعه» است. توسعه ­ای که از طریق اعداد ریاضی به­ دست می ­آید و در آن ارزش­ های انسانی، اخلاقی و دین جایگاهی ندارند، مثلا کرباسچی شهردار تهران در دهه 70 می‌گفت باید تهران از نظر مدرن بودن تبدیل به شهری بشود که هر کس زیر 500 هزارتومان درآمد دارد تهران را ترک کند چون نمی‌تواند هزینه‌های چنین شهری را پرداخت کند.  این نوع تفکر ناشی از یک عقل ابزاری است که فقط  دغدغه فنی دارد و  مسایل فرا فنی و فرا تکنیکی مثل دغدغه عدالت در آن راهی ندارد.

تکنوکراسی در بُعد اجرایی و مدیریت اقتصادی نیز با تولید انبوه و مصرف انبوه همراه می­ گردد.

از این­ رو تبلیغات شدید تجاری، حریم آزادی انسان­ها را از بین می ­برد. تکنوکرات ­ها به­ دنبال اصلاحات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، خصوصی­ سازی و مدیریت کلاسیک و علمی هستند.

عمده‏ ترین گروه تکنوکرات­ ها در ایران، کارگزاران سازندگى است که در مجلس پنجم، نقش عمده ‏اى ایفا کرد. هواداران آقای هاشمی رفسنجانی (کارگزاران ، اعتدال و توسعه و…) معروف به جریان تکنوکرات در ایران هستند. ساختن پل، جاده و دغدغه‌‌های سخت‌افزارانه در ذیل تفکر تکنوکراتی در دوران هاشمی مطرح شد و مدیران آن زمان توجه نداشتند که این مسیر چگونه طی شد که جامعه را از ارزش‌های عدالت‌خواهانه و ساده‌ زیستی و مبارزه با اسراف و طرفداری از قناعت، به یک جامعه مصرف‌گرا، تجمل‌گرا و ثروت‌‌گرا تبدیل کرد. کرباسچی نیز می­ خواست که تهران را به یک شهر مدرن  تبدیل کند اما به چه قیمتی و چه هزینه‌ای؟ چندان برایش مهم نبود

چهارم) وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَهِ عِنْدَ الظَّلَمَهِ تَأْمَنُونَ:

آنان ویژگی «امنیت» را اولا فقط برای خودشان می­ خواهند، و ثانیا آن را از حاکمیت ستمگر می­ طلبند و ثالثا از روش ذلیلانه و زشت سازش کارى و مداهنه در نزد ستمگران استفاده می­ کنند. نخبگان و ستمگران به یکدیگر نان قرض می ­دهند.

پنجم) کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی: امام می­ فرماید واقعا شما دین را چگونه فهمیده ­اید؟ مگر اوامر الهی این نبود که به امورات فوق رسیدگی کنید؟

آقای احمد آرام، نهی را به­ معنای اجتناب شخصی و تناهی را به ­معنای نهی کردن دیگران از بدی ترجمه کرده است، درحالی­که قبلش تعبیر « أَمَرَکُمُ اللَّهُ » آمده یعنی نهی و تناهی، هردو، متعلَّق امر قرار گرفته­ اند و با توجه به مفهوم شراکت در تناهی که از باب تفاعل و به­ معنای تشریک مساعی است پس معنای درست جمله امام این است که خدا دو چیز را به شما امر کرده: یکی اینکه دیگران را از این بدی­ها نهی کنید، و دیگری اینکه اگر به ­تنهایی نتوانستید پس دسته­ جمعی نهی نمایید.

ششم) وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ: امام، انحراف نخبگان را از عامل «غفلت» می­ بیند چراکه آنان از عقایدشان، از منزلتشان، از موقعیت مذموم ظلمه و از آموزه ­های دینی و علمی خود غافل شده ­اند.

غفلت، ضد ذکر و یادآوری است. پس نخبگان باید هر روز و شب از ضعفاء و تکالیف دینی و وظایف اجتماعی خود یاد می­ کردند اما دچار نسیان حقوق الهی و مردمی شدند ولذا فضای ابهام­ آلود غفلت و بی­ تفاوتی در روح آنان شکل گرفت.

بنابراین، انقلابیون از اقشار گوناگونِ رسانه ­ها، خطیبان، مداحان، افراد دولتی، پژوهشگران، اساتید دانشگاه و حوزه همگی باید مشکلات ضعفا را یادآوری کنند و آنقدر بگویند تا دولتهای ستمگر مجبور شوند کاری برای مردم بیچاره انجام دهند.

***********************************************************

قسمت 6

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع ششم) أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَهً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونَ‏ ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ‏ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَهَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّهِ بَعْدَ الْبَیِّنَهِ الْوَاضِحَهِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَهَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیْکُمْ تَرْجِعُ وَ لَکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ، سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فِرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاهِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ.

نکات مهم:

  1. هرچقدر مسئولیت بزرگتر باشد مصیبتش بزرگتر است: أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَهً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونَ‏ ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ‏ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ

معروف شدن به نخبگی و منزلت علماء را داشتن، دردسر بزرگی است، چراکه علمای الهی دارای دو مسئولیت مهم زیر هستند که در عبارت امام بصورت لف و نشر مرتب ذکر شده است:

الف) داشتن قدرت مجریه و قضائیه در مجاری امور. مجاری یعنی جریان یافتن در خارج و تحقق.

ب) امین بودن در تقنین و تفقه در مجاری احکام.

امام می­گوید برای درک این مقام و مسئولیت مهم نیاز به شعور است نه فقط علم (لوکنتم تشعرون).

  1. فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَهَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّهِ بَعْدَ الْبَیِّنَهِ الْوَاضِحَهِ.

منزلت مهمی که علمای الهی و نخبگان دارند به واسطه عوارضی که ظاهرا فاصله گرفتن از قرآن و سنت پیامبر ص است از آنان سلب می­ شود:

الف) بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ: یعنی هرکسی برای خودش یک مکتب فکری و فقهی درست کرده درحالیکه از حق دور شده است. (حق یعنی قرآن)

ب) اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّهِ بَعْدَ الْبَیِّنَهِ الْوَاضِحَهِ: اختلاف و تنش در سنت اسلامی معتبر. (سنت رسول الله)

ظاهرا فرق بین «تفرق» و «اختلاف» در اندیشه و اجراست یعنی در جهان اسلام شروع کردید به فرقه ساختن و تعدد مذاهب، و اختلافات در اجرا.

  1. وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَهَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیْکُمْ تَرْجِعُ.

در اینجا امام، علت «تفرق» و «اختلاف» را در «عدم صبر بر اذیت­ ها» و «عدم تحمل زحمت­ ها» می ­داند، چراکه اگر این نخبگان، آزار و اذیت برخی اشرار و زحمت­ های طبیعیِ کار برای خدا را تحمل می­ کردند هرگز اوضاع این­ قدر آشفته نمی­ شد و آنان همچنان مرجع صدور اوامر و احکام بودند.

  1. وَ لَکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ.

در اینجا امام به پیامدهای «عدم مقاومت» نخبگان بصورت لف و نشر مرتب اشاره می ­کند:

الف) مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ …. یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ: تمکین دادن و قدرت دادن به ظلمه که موجب دسترسی آنان به منزلت ویژه علمایی شد که جرأت پیدا کردند تا به شبهات عمل کنند.

ب) اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ …. یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ: تسلیم کردن امور اجرایی به ستمگران تا به میل و شهوت خود با مردم رفتار کنند.

  1. سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فِرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاهِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ:

در اینجا امام تحلیل عجیبی می ­دهد که سلطه ظلمه نه ناشی از اقتدارشان بوده و نه از لشکرکشی و نه از تمایلات مردمی، بلکه عامل سلطه ظلمه را باید در عملکرد و عقاید نخبگان و علماء پیدا کرد. در تحلیل تحولات اجتماعی و حکومتی غالبا به متغیرهای برونی موافقین ظلمه نظر می­ کنند، اما امام روش پیشرفت ه­ای را ارایه کرده که عامل این بدبختی­ ها و کسب سلطه ظلمه را دقیقا به متغیرهای درونی مخالفین ظلمه ارجاع داده است که عبارتند از: یکم عامل ترس از مرگ و نابودی، و دوم عامل حرص و رغبت به لذایذ دنیای زائل که در وقتش از انسان جدا خواهد شد.

امام درباره عامل ترس، نقدی نمی­ زند اما درباره عامل حرص و علاقه به دنیا اینگونه نقد می­ زند که دنیا و لذایذش «مُفارِقه» است یعنی دنیا همیشه و بطور ثابت از همگان جدا شده است.

نقد دنیادوستی عیناً پاسخی برای ترس از مرگ نیز هست چون فرار از مرگ بخاطر همین إعجاب به دنیا و لذایذ آن است، وگرنه خود زندگی، رنج است.

***********************************************************

قسمت 7

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع هفتم) فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِی أَیْدِیهِمْ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ‏ وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَهً عَلَى الْجَبَّارِ. فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ‏ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ‏ لَا یَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَیْنِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ ذِی سَطْوَهٍ عَلَى الضَّعَفَهِ شَدِیدٍ مُطَاعٍ لَا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعِیدَ. فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ‏ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ.

  • آثار انحراف نخبگان بی­بصیرت:

1) تحویل دادن زندگی ضعفاء به ظلمه به شکل:

الف) مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ. (بردگان بیچاره و منکوب)

ب) مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ. (بیچارگانی که با معیشت خود دست به گریبان هستند)

2) یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ‏: حکومت های خودرأی و بدون تقید به قانون. (که از باب لف و نشر مرتب، تعبیر اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ مفعول له و تعلیل برای این خودرأی بودن شاهانه است)

3) وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ: ذلت و پستی در تصمیمات آنان بخاطر هوا پرستی و خودکامگی آنها (که از باب لف و نشر مرتب، تعبیر جُرْأَهً عَلَى الْجَبَّارِ مفعول له و تعلیل این خودکامگی ذلیلانه است)

4) امپراتوری رسانه­ ای و سلطه­ ی تبلیغاتی و پروپاگاندیسم ظلمه (فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ). جملات بعدی با فاء تفریع آمده:

5) پیامدهای این سلطه رسانه ­ای:

الف) فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ (سرزمین ­های بی­ پناهی که منفعلانه منتظر غارت شدن هستند)

ب) وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ (بسط ید ظلمه و گسترش سیطره نظامی آنان در سرزمین­ها)

ج) وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ‏ لَا یَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ (خَوَل اموال انسانی و حیوانی است که بخاطر همردیفی بردگان با چهارپایان، تعبیر تحقیرآمیزی است، یعنی مردم را مثل گاو و گوسفند به تملک گرفته ­اند که اشاره به تئوری «ملت گله ای» است.

تعبیر « لَا یَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ » بسیار گزنده است یعنی مردم حتی در برابر دست درازی ناموسیِ ظلمه، دیگر هیچ مقاومتی نمی­ کنند).

6) انواع حاکمیت­ های ظلمه:

الف) فَمِنْ بَیْنِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (دیکتاتورهای معاند و کینه ­توزی که روی فرهیختگان تمرکز کرده ­اند)

ب) وَ ذِی سَطْوَهٍ عَلَى الضَّعَفَهِ شَدِیدٍ (شاهان بدرفتاری که زورشان به ضعفاء می­رسد)

ج) مُطَاعٍ لَا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعِیدَ (شکل­ گیری فرمانروایانِ از خدا بی­ خبر و بی­ اعتنا به آخرت )

7) شگفتی امام ع از دنیایی که ظلمه برای انسان­ها ساخته ­اند: فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ

الف) الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ‏ (حقه ­بازان عبوس)

ب) مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ (مالیات­ بگیران ضایع کننده حق)

ج) عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ (حکم رانانی که فقط درباره مؤمنین، بی­ رحم هستند نه دیگران).

تعجب امام نه از جهل است بلکه از تناقض رفتاری مردم است که چگونه این وضع را تحمل می­ کنند.

***********************************************************

قسمت 8

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع هشتم) فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا.

امام در اینجا دو قضیه را با تعابیر «مَا فِیهِ تَنَازَعْنَا» و «مَا شَجَرَ بَیْنَنَا» مطرح می­ فرماید که درباره قضیه اول، خدا را با اسم «الحاکم» و درباره قضیه دوم، خدا را با اسم «القاضی» نام می­ برد که مسلما هریک از آنها معنای ویژه ­ای خواهد داشت.

قضیه اول) مَا فِیهِ تَنَازَعْنَا: تنازع از باب تفاعل حاکی از نوعی کشمکش دوطرفه است که امام با صیغه متکلم مع الغیر آن را به خودش و نخبگان نسبت داده که نشان می­ دهد آن امر مورد تنازع، چیزی بوده که اهل بیت ع نیز درصدد دستیابی به آن بوده ­اند و آن چیزی جز «حکومت» نخواهد بود. امام در این قضیه، إعلام می­ کند که حاکمِ در آن فقط خداست که به زودی فرقش را با القاضی خواهیم گفت.

قضیه دوم) مَا شَجَرَ بَیْنَنَا: اشاره است به تمامی درگیری­ های غیر حکومتی که بین طائفه بنی­ هاشم به­ ویژه اهل بیت ع با سایر طوائف منحرف عرب رخ داده است که شامل همه تنش­ های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی می ­شود که به فاطمه و علی و حسن و از جمله امام حسین ع مربوط می­ گردد.

در العین خلیل آمده است: «شَجَرَ بینهم أمر و خصومه أی اختلط و اختُلف‏».

امام در اینجا «شُجور» موجود را به خودش نسبت نداده و فقط با تعبیر «شَجَرَ بیننا» از آن یاد کرده. و سپس رابطه خدا با این قضیه را با اسم «القاضی» نشان داده که حاکی از فیصله دادن به این قضایای تنش­ آلود است که باید تکلیفش روشن شود.

در معاجم لغت عربی درباره کلمه «حکم» و «قضی» که مترادف به­ نظر می­ رسند آمده است که هرچند هردو کلمه به­ معنای حکمرانی و داوری است اما کلمه «قضاء» یک قید ویژه­ ای دارد که حاکی از به پایان رساندن و ختم پرونده و تمام کردن کار و اجرای آن است.

فروق اللغه ابوهلال عسکری: «(الفرق) بین الحکم و القضاء: أن القضاء یقتضی فصل الأمر على التمام‏ …. و الحکم فصل الأمر على الاحکام بما یقتضیه العقل و الشرع‏».

مقاییس اللغه ابن فارس: «سمِّی‏ القاضی‏ قاضیاً، لأنَّه یحکم الأحکامَ و یُنْفِذُها».

التحقیق مصطفوی: «الْقَضَاءُ هو إنهاء و إتمام فی جهه الحکم فی أىّ موضوع، حتّى ینتهى الحکم فی المورد الى کماله و آخره».

باتوجه به این توضیحات می­ توان گفت که تعبیر الحاکم در قضیه مورد تنازع حکومتی، نشان می­ دهد که خدا در آینده دور یا نزدیک و شاید در قیامت، بالاخره درباره آن، حکم خود را خواهد داد.

اما تعبیر القاضی در مشاجرات موجود آن زمان، نشان می­ دهد که به زودی خدا تکلیف این تنش­ ها را روشن خواهد کرد که حاکی از پیش بینی از یک جنگ قریب الوقوع است که احتمالا اشاره به حادثه کربلاست و گویی امام تهدید می­ کند که این اوضاع ناجور و ناهنجار مملکتی که در فقرات قبلی آنها را توضیح داده باید به­ هر ترتیب، جمع شود.

در عبارت امام این قید یعنی « الْقَاضِی بِحُکْمِهِ » نشانگر این است که خدا درباره همان قضیه اول مسلما با حکم خودش به نفع اهل بیت ع رای خواهد داد یعنی با تکیه بر حکم خدا در تنازع حکومتی می­ دانیم که او بر اساس حق ما در حکومت، درباره مشاجرات موجود نیز قضاوت خواهد کرد یعنی ما در درگیر شدن با ظلمه درباره این مشاجرات کاملا برحق هستیم و اعتراض ما یک اعتراض مشروع و مورد پشتیبانی خداست.

این دو عبارت امام در مقطع هشتم، حاکی از یک اصل بسیار مهم در انقلاب­ های دینی جهان است.

توضیح اینکه ما یک «حق کلی» داریم که جهان باید براساس عدالت و حکومت دینی اداره شود که ما آن را با اصطلاح حکومت مهدوی می­ شناسیم.

این همان قضیه اول است که خدا حاکمیت نهائی خود را در سوره مجادله : 21 چنین بیان کرده: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیز *

اما در مرحله پیشا مهدوی یا همان قضیه دوم، بین متدینین و ظلمه همیشه مشاجرات حقوقی، اداری، سیاسی، اقتصادی و غیره رخ می­ دهد که مؤمنان می­ توانند با تمسک به اسم القاضی خدا، با ظلمه مقابله کنند که ما آن را با نام «انقلاب» و «مقاومت» و «اعتراضات مردمی» می­ شناسیم. درواقع امام به یک پروسه اجتماعی اشاره می­ کند که متدینین براساس «حق کلی» خود می­ توانند در مشاجرات اجتماعی، از «حق جزئی» خود دفاع کرده و آن را ولو بصورت انقلابی، مطالبه کنند چراکه  القاضی بحُکمِه، آنان را به نتیجه می­ رساند.

***********************************************************

قسمت 9

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع نهم) اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ‏ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ.

در اینجا حضرت طرف خطاب خود را تغییر داده و مستقیما با خدا سخن می­ گوید تا اهداف خود را بیان کند چراکه احساس می­ کند مردم ناآگاه آن عصر، درک درستی از اهداف بزرگ او ندارند.

از مضمون این مناجات می ­توان تنوع مخاطَبین امام را به دست آورد، چون ایشان به سه هدف اشاره می­کند که طبعا اشخاص طرفدار آنها در آن زمان وجود داشته و دربرابر چشمان ایشان بوده ­اند:

الف) تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ‏: گروهی که فکر می­ کردند بهتر است فعلا با امام همکاری کنند تا اگر پیروزی حاصل شد فرصت­ طلبانه سهم ­خواهی کرده و از این نمد کلاهی برای خود بدوزند. (انقلابی­ های فرصت­ طلب و مصلحت­ مدار).

تعبیر «تنافس» می­ تواند تبدیل به یک اصطلاح سیاسی شود که نشانگر نیت درونی برخی از تحول­گرایان جوامع است که به­ دنبال کسب انحصاری سلطه برای خود هستند:  

الصحاح: « شی‏ءٌ نَفِیسٌ، أى یُتَنَافَسُ فیه و یُرْغَبُ».

المحکم: « تَنافَسْنا ذلک الأمْرَ، و تَنافَسْنا فیه: تحاسَدْنا و تسَابقْنا».

تاج العروس: «التَّنَافُسُ: الرَّغْبَه فِی الشَّیْ‏ءِ و الانْفرَادُ به، و هو منَ الشَّیْ‏ءِ النَّفِیس الجَیِّدِ فی نَوعه‏».

ب) الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ: گروهی با نیت مادی می ­خواستند از این وضع نابسامان رها شوند و به زندگی مرفه­ تری برسند و سرمایه­ ی بیشتری به­ دست آورند چون تعبیر «فُضُولِ الْحُطَامِ» نشانگر زیاده­ خواهی آنان است. اینان برخلاف گروه اول که دنبال قدرت و سلطه بودند بیشتر طالب ثروت و رفاه بودند. (انقلابی­ های دنیاطلب و منفعت­ مدار).

«التماس» در زبان عربی به­ معنای طلب چیزی است که بتوان آن را لمس کرد که در فارسی به­ معنای «به­ دست آوردن» خواهد بود نه درخواست ذلیلانه. ترتیب ذکر «تنافس» و «التماس» شاید اشاره به دو مرحله­ ای است که انقلابی­ های قلابی نخست دنبال کسب قدرت می­ روند وگرنه سعی می­ کنند دنیای مرفهی را برای خود بسازند.

ج) لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ: گروهی که برای احیای دین و سنت پیامبر ص و برای احقاق حق و ابطال باطل می­ خواستند با امام همراهی کنند. (انقلابی­ های حقیقی و تکلیف­ مدار).

  • اهداف چهارگانه امام در انقلاب دینی:

الف) لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ: ارایه برجستگی­ های دین خدا و نشان دادن عظمت چشمگیر اسلام.

ب) نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ: اصلاح خرابی­ها.

ج) یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ: ایجاد عدالت و امنیت برای ستمدیدگان با تقویت قوه قضائیه

د) یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ: توفیق عمل کردن به تمامی ارکان و عناصر دینی.

***********************************************************

قسمت 10

دانلود مستقیم

نوشتار مرتبط:

مقطع دهم) فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَهُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ.

در پایان خطبه، امام به نتیجه عملیاتی سخنان خود می­ پردازد که بسیار مهم است، و آن اینکه امام در عبارتی پرمحتوا بصورت لف و نشر مرتب، درباره آسیب­ شناسی «ولایت» که از غدیر خم تا ابد، رکن اصلی در تداوم و استمرار دیانت اسلامی است به دو خطر مهم اشاره می­ کند که اگر این دو کار درباره ولایت صورت نگیرد پس منتظر دو اتفاق بد باشید که حتما تاروپود جامعه اسلامی را نابود خواهد ساخت که به ­قول معروف: نه از تاکْ نشان مانَد و نه از تاک­نشان. این دو خطر عبارتند از:

خطر اول) فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا … قَوِیَ الظَّلَمَهُ عَلَیْکُمْ:

اگر جامعه به ولایت، کمک نکند  سلطه ستمگران حتمی است چراکه بین «عدم نصرت ولایت» و «قوت گرفتن ظلمه» رابطه­ ی تلازمی وجود دارد.

وقتی­ که در نتیجه این عدم نصرت، ظلمه به قدرت برسند معنایش ضعیف شدن امت اسلامی و زیردست بودن آنان خواهد بود، زیرا دربرابر هر قویّی لابد ضعیفی وجود دارد و از آنجا که قویّ همیشه از ضعیف استفاده می­کند پس امت اسلامی تمامی عمرش را باید برده ظلمه باشد که طبعا منجر به نابودی دنیای آنان خواهد شد. این امر در طول تاریخ اسلامی بارها و بارها تجربه شده و تحقق یافته که هرگاه مردم، از اهل بیت ع دور شدند ظلمه مانند گوسفند با آنان برخورد کردند.

خطر دوم) فَإِنْ لَمْ تُنْصِفُونَاعَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ: و در صورت عدم انصاف درباره تنش­ های خلافت و امامت متاسفانه ظلمه شروع می­ کنند به خاموش کردن نور پیامبر ص در بین مردم که به از بین رفتن وصیت ثقلین خواهد انجامید و منجر به نابودی دین آنان خواهد شد. نتیجه این خطر، فرارسیدن عصر تاریکی و ظلمات است که لازمه آن، توقف و عدم پیشرفت امت اسلامی است.

جالب است که تعبیر «تاریکی» را برای نشان دادن افول و نابودی امت­ها به ­کار می­برند، مثلا در آیین هندو این عصر را عصر «کالی یوگا» یعنی تاریکی نامند، و دیکتاتوری 13 قرنیِ کاتولیک­ها را «عصر تاریکی» گویند که همگی به معنای توقف است.

امام نیز با شاخصه نبوت، از این کلمه استفاده کرده.

امام در مقدَّمِ شرطیه خود، دو فعل آورده که خلاصه ولایت است، یعنی: «نصرت» و «انصاف».

«نصرت» اشاره دارد به کمک عملی مردم نسبت به صاحبان ولایت یا همان ائمه معصومین ع.

«انصاف» اشاره دارد به جنبه تئوریکی و اعتقادی ولایت یعنی مُحقّ دانستن ائمه معصومین ع در تنش­های مربوط به خلافت و حکمرانی اسلامی.

روشن است که این دو عنصر، قابل جمع و رفع و تفکیک هستند یعنی چهار موضع از آنها درمی­ آید:

الف) کسانی­ که نصرت و انصاف را جمع کرده ­اند.

ب) کسانی­ که فقط نصرت داشتند نه انصاف.

ج) کسانی­ که فقط انصاف داشتند نه نصرت.

د) کسانی­ که نه نصرت و نه انصاف داشته  ­اند.

هریک از این چهار طبقات واقعا در آن زمان بودند.

امام در پایان این مقطع، دعایی می­ کند که کاملا مربوط به محتوای خطبه است. گویی امام می خواهد بگوید چنانچه مردم درباره ما نصرت و انصاف را رعایت نکنند باکی نیست چراکه برای ما چهار گزینه رهایی­ بخش وجود دارد:

الف) حَسْبُنَا اللَّهُ: به ­نظر می ­رسد این تعبیر درباره موضوع ضررها و خطرهایی است که شاید متوجه ائمه ع شود که حضرت می­ فرماید ما با ذکر «حَسبَله» احساس امنیت کرده و دشمن نمی­ تواند درباره ما هیچ غلطی بکند و صدمه ­ای برساند.

ب) عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا: تعبیر «توکل» برای جلب نفع و رسیدن به منافع است یعنی ما با توکل بر خدا به همه منافع خودمان خواهیم رسید و مشکلی نخواهیم داشت چون او وکیل تام الاختیار ماست.

ج) إِلَیْهِ أَنَبْنَا: «إنابه» یک تعبیر سلوکی است که در قرآن درباره پیامبران بزرگی همچون ابراهیم، شعیب، داود و سلیمان به­کار رفته است که به ­معنای رویگردانی از خلق و روی کردن به خالق است.

د) إِلَیْهِ الْمَصِیرُ: یعنی تحولات جهانی به سمت خداست و همه در نزد او به­ پایانِ کار خواهیم رسید.

سوره ممتحنه: قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ (4) رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (5)

اشاره به دو نکته جانگداز برای روضه:

نکته اول اینکه عبارت حَسْبُنَا اللَّهُ، در سوره آل عمران آیه 173 آمده که مربوط است به جنگ احد که شخصی به نام نُعَیم اشجعی با ماموریت قبلی از جانب ابوسفیان خواست که مسلمانان و خصوصا امیرالمؤمنین ع را از ورود در این نبرد بترساند که امام علی ع فرمود: حَسْبُنَا اللَّهُ.

کَانَ سَبَبُ نُزُولِ هَذِهِ الْآیه أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِأَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ (ع) قَبْلَ وَقْعَهِ أُحُدٍ: إِنَّ أَبَاسُفْیَانَ قَدْ جَمَعَ لَکُمْ الْجُمُوعَ. فَقَالَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (ع): حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیل. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۸۳۶ * کنزالفواید، ج۲، ص۱۹ * التذکره بأصول الفقه، ص۳۱). در جنگ احد، حمزه عموی پیامبر کشته شد که اشاره به قتل ابوالفضل است.

نکته دوم اینکه در سوره ممتحنه دعای ابراهیم در دو آیه 4 و 5 آمده است که در آیه 4 تبری حضرت ابراهیم و اصحابش نقل شده است که ظاهرا امام ع در به ­کارگیری این آیه در پایان خطبه ­اش نظری به این تبری از ظلمه داشته است.

اما چرا آیه 5 را قرائت نکرد؟ به ­نظر می­ رسد شاید امام ع همانطور که با تعبیر حَسْبُنَا اللَّهُ اشاره به شهادت حمزه­ ی کربلا یعنی ابوالفضل العباس داشت ظاهرا با نخواندن آیه 5 نظر به فتنه­ ها و اذیت­ های کربلا درباره خود و اهل بیتش داشت.

ابراهیم و اصحابش با عافیت­ جویی از خدا خواستند که آنان را مورد فتنه و شکنجه کفار قرار ندهد. این دعا گرچه روا و مُجاز است اما حسین عزیز، خود را وقف مشیت الهی کرد و عافیتی نخواست.

***********************************************************

نوشتار مرتبط با کل خطبه:

بسم الله الرحمن الرحیم

تحف العقول / ص240: خطابه امام حسین (ع) در «مِنا» در مکه که آن را در ده قسمت بررسی کرده ­ایم:

اول) عوامل و عواقب ترک امر به معروف و نهی از منکر و آثار اجتماعی اجرای آن­ها:

 اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ‏: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‏» وَ قَالَ: ‏«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ ــ إِلَى قَوْلِهِ ــ‏ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ‏» وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَهً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَهً مِمَّا یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‏» وَ قَالَ‏: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَهً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَهِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَهِ الْفَیْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا.

دوم) شکرانه نعمت­ ها و اقتدار اجتماعی، اقامه حقوق الهی است نه قصور و کفران در ادای آن­ها:

ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَهٌ یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَهِ الْمُلُوکِ‏ وَ کَرَامَهِ الْأَکَابِرِ أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ.

سوم) تضییع حقوق ائمه و ضعفای جامعه اسلامی همراه ­با برخورد طلب­ کارانه بدون هیچ فداکاری در مال و جان و آبرو: فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّهِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِی خَلَقَهَا وَ لَا عَشِیرَهً عَادَیْتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ.

چهارم) توقعات بیجا و زیاد در کمال ناشایستگی و عدم واکنش دربرابر نقض عهد الهی و تحقیر عهود رسالت: أَنْتُمْ‏ تَتَمَنَّوْنَ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ جَنَّتَهُ‏ وَ مُجَاوَرَهَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِکُمْ نَقِمَهٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَهِ اللَّهِ مَنْزِلَهً فُضِّلْتُمْ بِهَا. وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُکْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَهً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّهُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَهٌ.

پنجم) عدم رسیدگی به بیچارگان آواره و عدم همکاری در کمک به آنان فقط به ­جهت غفلت در نهی کردن ستمگران برای امنیت یافتن در نزد آنان: وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمْنَى فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَهٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِیهَا تُعِینُونَ‏، وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَهِ عِنْدَ الظَّلَمَهِ تَأْمَنُونَ. کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ.

ششم) عواقب بی­ اعتنایی به علمای حقیقی دین یعنی ائمه ع و عوامل آن: وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَهً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونَ‏ ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ‏ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَهَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّهِ بَعْدَ الْبَیِّنَهِ الْوَاضِحَهِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَهَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیْکُمْ تَرْجِعُ وَ لَکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ، سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فِرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاهِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ.

هفتم) تسلیم کردن ضعفا در دست مستکبران و برده کردن مردم در نزد جباران با توجیه و تبلیغ: فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِی أَیْدِیهِمْ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ‏ وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَهً عَلَى الْجَبَّارِ. فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ‏ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ‏ لَا یَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَیْنِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ ذِی سَطْوَهٍ عَلَى الضَّعَفَهِ شَدِیدٍ مُطَاعٍ لَا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعِیدَ. فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ‏ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ.

هشتم) داوری بردن پیش خدایی که فریادرسی جز او در زمین نیست پس باید خودمان حق خودمان را بگیریم و منتظر نمانیم که حق ما را به ما بدهند: فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا.

نهم) هدف، رقابت حکومتی و تصاحب مادیات نیست، بلکه نشان دادن آثار درخشان دین، اصلاحات در سرزمین­ های اسلامی، امنیت مظلومان، و عمل به دین است: اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ‏ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ.

دهم) فرجام عدم همکاری با ائمه ع، تقویت ظالم و تضعیف نور پیامبر ص است: فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَهُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ.

////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

r الإرشاد للمفید ج‏2 / ص131: وَ رُوِیَ‏ أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً وَ حَوْلَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع فَقَالَ لَهُمْ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا کُنْتُمْ صَرْعَى وَ قُبُورُکُمْ شَتَّى فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع أَ نَمُوتُ مَوْتاً أَوْ نُقْتَلُ فَقَالَ بَلْ تُقْتَلُ یَا بُنَیَّ ظُلْماً وَ یُقْتَلُ أَخُوکَ ظُلْماً وَ تُشَرَّدُ ذَرَارِیُّکُمْ فِی الْأَرْضِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع وَ مَنْ یَقْتُلُنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شِرَارُ النَّاسِ قَالَ فَهَلْ یَزُورُنَا بَعْدَ قَتْلِنَا أَحَدٌ قَالَ نَعَمْ طَائِفَهٌ مِنْ أُمَّتِی یُرِیدُونَ بِزِیَارَتِکُمْ بِرِّیِ وَ صِلَتِی فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ جِئْتُهُمْ‏ إِلَى الْمَوْقِفِ حَتَّى آخُذَ بِأَعْضَادِهِمْ فَأُخَلِّصَهُمْ‏ مِنْ أَهْوَالِهِ وَ شَدَائِدِه‏.

r الأصول السته عشر ص184 : عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع)، قَالَ: حَدَّثَتْنِی مَیْمُونَهُ الْهِلَالِیَّهُ زَوْجُ النَّبِیِّ ص:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَاءَ فَوَجَدَ عَلِیّاً نَائِماً وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَى نَاحِیَهٍ، فَاسْتَسْقَى الْحَسَنُ مَاءً فَقَامَ النَّبِیُّ ص فَأَتَاهُ بِشَرَابٍ فَنَازَعَهُ الْحُسَیْنُ، فَجَعَلَ یَهْوِی بِهِ إِلَى الْحَسَنِ لِیَشْرَبَ مِنْهُ، فَقَالَتْ فَاطِمَهُ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! الْحَسَنُ آثَرُ عِنْدَکَ مِنَ الْحُسَیْنِ؟ فَقَالَ: مَا هُوَ بِآثَرَ عِنْدِی مِنْهُ وَ إِنَّهُمَا وَ أَنْتَ وَ هَذَا النَّائِمُ عِنْدِی فِی الْجَنَّهِ.

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص471

2 الامام‏ الحسین‏ «ع»- فی کلامه القیّم الحقّ الذی نصح به العلماء و وبّخهم: ..

فأما حقّ الضعفاء فضیّعتم … فأسلمتم الضّعفاء فی ایدیهم، فمن بین مستعبد مقهور، و بین مستضعف على معیشته مغلوب .. یتقلّبون فی الملک بآرائهم، و یستشعرون الخزی بأهوائهم، اقتداء بالاشرار، و جرأه على الجبّار؛ فی کلّ بلد منهم- على منبره- خطیب یصقع؛ فالأرض لهم شاغره، و ایدیهم فیها مبسوطه؛ و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبّار عنید، و ذی سطوه على الضّعفه شدید «2» ..

امام حسین «ع»- از سخنان ارزشمند آن امام مبنى بر اندرز دادن به عالمان و نکوهش نامتعهّدان ایشان: .. حق ضعیفان را شما ضایع کردید .. ضعیفان‏

______________________________
(1) «نهج البلاغه»/ 52؛ عبده 1/ 32.

(2) «تحف العقول» 172.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 472

را به دست جباران سپردید، که یا همچون برده مقهور باشند، یا همچون مستضعفى که براى امور زندگى در دست آنان اسیر است. در کشور دارى به اندیشه خود هر چه مى‏ خواهند مى‏ کنند، و در اقتداى به اشرار و گستاخى نسبت به خداى جبار، با پیروى هواى نفس، کار را به رسوایى مى‏ کشانند؛ بر منبر هر شهر از شهرهاى ایشان خطیبى است که بانگ برمى‏دارد و آنچه مى ‏خواهد مى‏ گوید. زمین براى آنان بیدفاع است و دستهاى ایشان در آن گشاده؛ و مردمان در برابر ایشان همچون بردگانیند که دست هیچ متجاوزى را کوتاه نمى‏ توانند کرد. این حاکمان ستمگرانى لجوجند، و قدرت یافتگانى ضعیف کش …

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص323

الامام‏ الحسین‏ «ع»: .. إنّی لم أخرج أشرا، و لا بطرا، و لا مفسدا، و لا ظالما؛ و انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّه جدّی، أرید أن آمر بالمعروف، و أنهى عن المنکر؛ و أسیر بسیره جدّی و ابی علی بن ابی طالب ..

«1» امام حسین «ع»: .. من از سر شادى و سرمستى و تباهکارى و ستمگرى قیام نکردم، بلکه براى خواستار شدن اصلاح در امت جدم به پا خاستم، و اکنون مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم، و بر روش جدم و پدرم على بن ابى طالب راه بروم ..

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص474

الامام‏ الحسین‏ «ع»- فیما خاطب به علماء الامّه و عیّرهم: .. و أنتم باللَّه، فی عباده، تکرمون. و قد ترون عهود اللَّه منقوضه فلا تفزعون. و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون، و ذمّه رسول اللَّه «ص» محقوره، و العمی و البکم و الزّمنى فی المدائن مهمله لا ترحمون، و لا فی منزلتکم تعملون، و لا من عمل فیها تعینون، و بالادهان و المصانعه عند الظّلمه تأمنون. کلّ ذلک ممّا أمرکم اللَّه به، من النّهی و التّناهی و أنتم عنه غافلون. و أنتم أعظم الناس مصیبه- لما غلبتم علیه من منازل العلماء- لو کنتم تشعرون. «1»

امام حسین «ع»- در خطاب به علماى امت و عیبجویى از ایشان: .. شما به خاطر خدا در میان مردم صاحب عزت و احترامید. با این حال، مى‏ بینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) را مى‏ شکنند، و هیچ باکتان نیست. اگر یکى از پیمان هاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت، و اکنون در

______________________________
(1) «تحف العقول»/ 172؛ و از چاپ غفّارى/ 238.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 475

این اندیشه نیستند که پیمان (سنّت) پیامبر خدا شکسته شده است. کوران و گنگان و بیماران زمین گیر در شهرها به حال خود رها شده ‏اند و هیچ به حال آنان رحمت نمى‏آورید، و به کارى که شایسته شما است و بر نمى‏ خیزید، و دیگران را نیز به چنین کارها وانمى‏دارید. به سازشکارى و مداهنه با ستمگران دل مى‏بندید و به آن آرام مى‏گیرید. و این همه وظایفى است که خدا بر عهده شما گذاشته است، یعنى نهى از منکر کردن و خود از آن اجتناب‏ ورزیدن، و شما غافلید. کاش مى‏دانستید که «منزلت علما» که به آن دست یافته‏ اید، مصیبت شما را بزرگتر کرده است.

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص476

لامام‏ الحسین‏ «ع»: .. ثمّ أنتم أیّتها العصابه! عصابه بالعلم مشهوره، و بالخیر مذکوره، و بالنّصیحه معروفه، و باللَّه فی أنفس الناس مهابه، یهابکم الشریف، و یکرمکم الضعیف، و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه، و لا ید لکم عنده؛ تشفعون فی الحوائج اذا امتنعت من طلّابها، و تمشون فی الطریق بهیبه الملوک و کرامه الاکابر. ألیس کلّ ذلک إنّما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحقّ اللَّه، و إن کنتم عن أکثر حقّه تقصّرون؛ فاستخففتم بحقّ الأئمه، فأمّا حقّ الضّعفاء فضیّعتم‏ «2» ..

امام حسین «ع»: .. سپس شما اى گروه، گروهى که به علم شهرت دارید، و به نیکى از شما یاد مى ‏کنند، و به خیر خواهى و اندرزگویى شناخته ‏اید، و به سبب خدا در نزد مردمان صاحب احترامید، و بزرگان از شما بیمناکند، و ناتوانان شما را بزرگ مى‏ دارند، و آن کس که فضلى و حقى براو ندارید شما را بر خود برمى‏گزیند، شما که در باره نیازمندیهاى مردم میانجیگرى مى‏ کنید و در راهها با هیئت شاهان و احترام سران و بزرگان گام برمى‏دارید، آیا همه‏

______________________________
(1) «کافى» 1/ 42.

(2) «تحف العقول»/ 172- 171.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 477

اینها بدان امید نیست که به استوار داشتن حق خدا قیام کنید؟ اگر چه در باره این امر کارى که باید نکردید، چنان که حق امامان را نیز ناچیز شمردید، و همچنین حق ناتوانان را ضایع کردید و ..

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص477

الامام‏ الحسین‏ «ع»: .. اعتبروا أیّها الناس بما وعظ اللَّه به أولیاءه، من سوء ثنائه على الأحبار، اذ یقول: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‏ .. «2»» و قال: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ‏- الى قوله:- لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ‏» «3». و انّما عاب اللَّه ذلک علیهم، لأنّهم کانوا یرون من الظّلمه الذین بین أظهرهم، المنکر و الفساد، فلا ینهونهم عن ذلک، رغبه فیما کانوا ینالون منهم، و رهبه ممّا یحذرون، و اللَّه یقول: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‏ .. «4»» «5».

______________________________
(1) «تحف العقول»/ 200.

(2) سوره مائده (5): 63.

(3) سوره مائده (5): 79- 78.

(4) سوره مائده (5): 44.

(5) «نحف العقول»/ 171.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 478

امام حسین «ع»: .. اى مردم! از پندى که خدا- با یاد کرد بد از علماى یهود- به اولیاى خود داده است عبرت بگیرید، در آنجا که گفته است:

«لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‏ .. چرا عالمان دینى و احبار مردمان را از گفتار گناه آمیز باز نداشتند ..» و آنجا که گفته است:

«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ .. لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ‏ کسانى از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند گرفتار لعنت شدند .. آنان بد مى‏ کردند»؛ و خدا بر آن عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ستمکارانى که در میان ایشان بودند کارهاى زشت و مایه تباهى مى‏ دیدند و آنان را از آن کارها باز نمى‏داشتند. و این به سبب چشمداشت نعمتى از ایشان و ترس از قدرت آنان بود، با آنکه خدا گفته است: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‏ از مردمان بیم نداشته باشید و از من بترسید ..».

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص478

الامام‏ الحسین‏ «ع»: .. لقد خشیت علیکم أیّها المتمنّون على اللَّه! أن تحلّ بکم نقمه من نقماته، لأنّکم بلغتم من کرامه اللَّه منزله فضّلتم بها، و من یعرف باللَّه لا تکرمون و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون. و قد ترون عهود اللَّه منقوضه فلا تفزعون، و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون، و ذمّه رسول اللَّه محقوره «1» ..

امام حسین «ع»: .. اى کسانى که بر خدا منت مى‏نهید! از آن بیمناکم که کیفرى از کیفرهاى او بر شما نازل شود، زیرا که شما از کرامت خدا به منزلتى رسیدید و برترى پیدا کردید، با این حال اولیاى خدا را احترام نمى‏گذارید، در صورتى که خود از خدا (و انتساب به دین خدا) در میان بندگانش به بزرگى و کرامت رسیده‏ اید. مى‏بینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) را مى‏ شکنند و هیچ باکتان نیست. اگر یکى از پیمانهاى‏

______________________________
(1) «تحف العقول»/ 172.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 479

پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت، و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان (سنت) پیامبر خدا شکسته شده است..

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص479

الامام‏ الحسین‏ «ع»: .. لو صبرتم على الأذى و تحمّلتم المئونه فی ذات اللَّه، کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر، و الیکم ترجع، و لکنّکم مکّنتم الظلمه من منزلتکم و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعملون بالشّبهات، و یسیرون فی الشّهوات؛ سلّطهم على ذلک فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاه التی هی مفارقتکم‏ «1»

. امام حسین «ع»: .. اگر شما (اى عالمان دین!) بر رنج و آزار شکیبا مى‏ شدید، و در راه خدا سختى و ناراحتى را تحمل مى‏کردید، کارهاى خدا (در امور دین و دنیاى مردم) همه گونه به دست شما مى‏ گشت، و در آنها مرجع و صاحب نفوذ شما بودید، ولى شما با منزلتى که داشتید ستمگران را تقویت کردید، و کارهاى خدا را به دست ایشان سپردید، تا به شبهه عمل کنند، و به فرمان شهوت خود به کار برخیزند. سبب تسلط یافتن ستمگران، فرار شما از مرگ و شیفتگى شما به زندگیى است که ناگزیر شما را ترک خواهد کرد ..

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص480

الامام‏ الحسین‏ «ع»: .. و العمی، و البکم، و الزّمنى فی المدائن مهمله لا ترحمون، و لا فی منزلتکم تعملون، و لا من عمل فیها تعینون. و بالإدهان و المصانعه عنه الظّلمه تأمنون. کلّ ذلک ممّا أمرکم اللَّه به من النّهی و التناهی و أنتم عنه غافلون. و أنتم أعظم الناس مصیبه لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تشعرون. «2»

______________________________
(1) «کافى» 8/ 57- 56.

(2) «تحف العقول»/ 172.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 481

امام حسین «ع»- خطاب به علماى دینى: .. کوران و گنگان و بیماران زمین گیر در شهرها به حال خود رها شده‏ اند و شما هیچ به حال آنان رحمت نمى‏ آورید، و به کارى که شایسته شما است دست نمى‏زنید، و دیگران را نیز به چنین کارها وانمى‏ دارید. به سازشکارى و مداهنه در نزد ستمگران دل مى‏ بندید، و به آن آرام مى‏ گیرید. و اینها همه چیزهایى است که خدا شما را از آن نهى کرده و مأمورتان ساخته است که دیگران را نیز باز دارید، و شما از آن غافلید. کاش مى‏ دانستید که «منزلت علما» که به آن دست یافته ‏اید، مصیبت شما را بزرگتر کرده است.

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.

 

الحیاه / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏3 ؛ ص144

الإمام‏ الحسین‏ «ع»: اعتبروا أیّها النّاس بما وعظ اللَّه به أولیاءه، من سوء ثنائه على الأحبار إذ یقول: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ» «3» … و إنّما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنّهم کانوا یرون من الظّلمه الّذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک، رغبه فیما کانوا ینالون منهم و رهبه ممّا یحذرون، و اللَّه یقول: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» «4»، و قال: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» «5»، فبدأ

______________________________
(1) «سوره عنکبوت» (29): 40.

(2) «نهج البلاغه»/ 52؛ «عبده» 1/ 32.

(3) «سوره مائده» (5): 63.

(4) «سوره مائده» (5): 44.

(5) «سوره توبه» (9): 71.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏3، ص: 145

اللَّه بالأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر فریضه منه، لعلمه بأنّها إذا أدّیت و أقیمت استقامت الفرائض کلّها، هیّنها و صعبها. و ذلک أنّ الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر دعاء إلى الاسلام، مع ردّ المظالم، و مخالفه الظّالم، و قسمه الفی‏ء و الغنائم، و أخذ الصّدقات من مواضعها و وضعها فی حقّها …

و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعملون بالشّبهات و یسیرون فی الشّهوات؛ سلّطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاه الّتی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضّعفاء فی أیدیهم، فمن بین مستعبد مقهور، و بین مستضعف على معیشته مغلوب … «1» امام حسین «ع»: اى مردم! از پندى که خدا- با نکوهش عالمان یهود- به دوستان خود داده است عبرت بگیرید، در آنجا که فرموده است: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‏ … چرا عالمان یهود آنان را از گفتار گناه آمیز نهى نمى‏کردند؟» … و از آن جهت بر ایشان عیب گرفت که از ستمگران پیرامون خود کارهاى زشت و تبهکاریها مى‏دیدند، و براى قطع نشدن سهمى که به ایشان مى‏رسید، و ترس از برخورد و درگیرى، نهى از منکر نمى‏کردند، در صورتى که خداوند مى‏فرماید: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» از مردمان مترسید و از من (و کوتاهى در وظایف خود در برابر من) بترسید». و خداوند فرموده است: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ، یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ مردان مؤمن و زنان مؤمن، برخى دوستان برخى دیگرند، به کار نیک فرمان مى‏دهند و از کار بد نهى مى‏کنند»؛ در این آیه خداوند از امر به معروف و نهى از منکر- بعنوان فریضه‏اى الهى- آغاز کرده است، زیرا مى‏دانسته است که چون این کار

______________________________
(1) «تحف العقول»/ 171- 172.

الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج‏3، ص: 146

صورت پذیرد و این فریضه عملى گردد، همه کارهاى واجب- از آسان و دشوار- صورت خواهد پذیرفت؛ چرا؟ چون امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است، با جلوگیرى از ستمها و مخالفت با ستمگران، و تقسیم کردن سودها و غنیمتها، و گرفتن صدقات (زکات و …) از آنجا که باید گرفته شود و رساندن آنها به جاهایى که باید به آنجاها برسد … و شما کارهاى خدا (و دین خدا و احکام خدا) را به دست این ستمگران واگذاشتید، تا به کارهاى شبهه‏ ناک دست یازند، و خود را در امیال و شهوات غرق سازند.

گریز شما از مرگ و شیفتگى به زندگى (ناپایدار) دنیا- که ناگزیر روزى شما را ترک خواهد گفت- ستمگران را بر شما مسلّط ساخت، و چنان شد که ناتوانان را تسلیم چنگال آنان کردید، تا برخى به بندگى ناگزیر شدند، و برخى مستضعف گشتند و بیچاره و نادار …

* مى‏ نگریم که قرآن کریم، طاغوت اقتصادى (یعنى قارون و قارون روشان) را از ترویج فساد در زمین و از برده ساختن مردمان و بهره کشى از ایشان نهى کرده است. همین گونه مى‏ نگریم که شارحان قرآن، امام علىّ بن ابى طالب «ع» و امام حسین بن على «ع»، این هدف قرآنى مطلوب- یعنى مبارزه بر ضدّ بهره‏ کشى و برده سازى مردمان- را تعلیم مى ‏دهند و در باره آن تأکید مى‏ورزند، و جامعه‏ هاى اسلامى را بیدار مى‏ کنند، تا گرفتار چنین دامها نشوند، و یوغ این خوارى را بر گردن ننهند، و تا هیچ سلطه (حاکمیّت، دیکتاتورى) مالى، یا برده سازى اقتصادى در این جامعه‏ ها پا نگیرد.

________________________________________
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على – آرام، احمد، الحیاه / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1380ش.