اصحاب الحسین ع
عابس بن ابی شبیب شاکری
نوشتار مرتبط:
عابس بن ابی شبیب الشاکری
کان من رجال الشیعه رئیسا شجاعا خطیبا ناسکا متهجدا، و کانت بنوشاکر من المخلصین بولاء علی ع و فیهم یقول ع یوم صفین: «لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته». و کانوا یُلقَّبون فِتیانَ الصباح.
قال الطبری: قدم مسلم الکوفه فاجتمع علیه الشیعه فی دار المختار فقرأ علیهم کتاب الحسین فجعلوا یبکون. فقام عابس فحمد الله و قال: «اما بعد فانی لا اخبرک عن الناس ولا اعلم ما فی انفسهم و ما اُغِرّک منهم، ولکن والله اخبرک بما انا مُوطِّن نفسی علیه، والله لاُجیبنّکم اذا دعوتم و لاقاتلن معکم عدوکم و لاضربن بسیفی دونکم حتی القی الله، لا ارید بذلک الا ما عند الله».
توضیح: اخلاص و به تنهایی یک ملت بودن.
فقام حبیب بن مظهر و قال له بعد خطبته: «رحمک الله لقد قضیت ما فی نفسک بواجز من القول و انا والله الذی لا اله الا هو لعلی مثل ما انت علیه».
عابس همان کسی است که وقتی مسلم 18 هزار رای مردم کوفه را به نفع امام ع جمع کرد و نامه تایید را برای امام نوشت آن را به عابس داد که با همراهی غلامش شوذب، به خدمت امام ع برساند.
روی ابومخنف: قال عابس یوم عاشوراء لشوذب: یا شوذب ما فی نفسک ان تصنع؟ قال: ما اصنع؟
اقاتل معک دون ابن بنت رسول الله حتی اُقتَل. فقال: «ذلک الظن بک. اما الان فتقدم بین یدی ابی عبدالله حتی یحتسبک کما احتسب غیرک من اصحابه و حتی احتسبک انا. فان هذا یوم ینبغی لنا ان نطلب الاجر فیه بکل ما نقدر علیه فانه لا عمل
بعد الیوم و انما هو الحساب».
توضیح: دلسوزی برادرانه و خالصانه برای دیگران حتی غلامش که به رشد معنوی بیشتری برسد.
وروی ابومخنف: فتقدم عابس الی الحسین بعد مقالته لشوذب فسلم علیه و قال: «یا ابا عبدالله اما والله ما امسی علی ظهر الارض قریب ولا بعید اعز علی ولا احب الی منک ولو قدرت علی ان ادفع عنک الضیم و القتل بشیئ اعز علیّ من نفسی ودمی لفعلته. السلام علیک (خداحافظ) یا ابا عبدالله! اِشْهَدْ انی علی هداک و هدی ابیک».
توضیح: باید عزیزترین کس انسان، امامش باشد تا بتواند عزیزترین چیز یعنی جانش را فدایش کند. اما اگر مال، جان و اهل برای ما عزیزترین باشند بعید است که بتوانیم از اصحاب حسین بشویم.
ثم مشی بالسیف مصلتا نحو القوم وبه ضربه علی جبینه فطلب البراز. قال الربیع: لمّا رایت عابسا مقبلا عرفته وکنت قد شاهدته فی المغازی و الحروب فصِحْتُ ایها الناس هذا اسد الاسود! هذا ابن ابیشبیب! لایخرجن الیه احد منکم. فاخذ عابس ینادی الا رجل؟ الا رجل؟ فلم یتقدم الیه احد. فنادی عمر بن سعد: ویلکم ارضخوه بالحجاره فرُمِیَ بالحجاره من کل جانب. فلما رأی ذلک القی درعه و مغفره خلفه، ثم شد علی الناس فوالله رایته یکرد اکثر من مائتین، ثم انهم تعطّفوا علیه من حوالیه فقتلوه واحتزّوا رأسه فرایت راسه فی ایدی رجال ذوی عُده، هذا یقول انا قتلته و هذا یقول انا قتلته. فاتوا عمرَ بن سعد فقال: لا تختصموا هذا لم یقتله انسان واحد، کلُّکم قتله ففرَّقهم بهذا القول.
***********************************************************
ابوثمامه عمرو بن عبدالله
نوشتار مرتبط:
ابو ثُمامه عمرو بن عبد الله
کان تابعیا و من فُرسان العرب و وجوه الشیعه و من اصحاب امیرالمؤمنین الذین شهدوا معه مشاهده. ثم صحب الحسن بعده و بقی فی الکوفه.
توضیح: اینگونه افراد ریشه فرهنگی و علوی داشتند که دوران امام حسین و ضرورت حمایت از او را درک می کردند. متاسفانه فرزندان دهه سوم و چهارم ایران، امام خمینی و انقلابش را و تنش های گروهک ها و جنگ هشت ساله را ندیدند ولذا در معرض خطر «بی ریشگی» هستند که باید با فیلمهای مستند و فیلم های جذاب جبران شود.
کاتَبَ ابو ثمامه الحسینَ و لما جاء مسلم الی الکوفه قام معه و صار یقبض الاموال من الشیعه بامر مسلم فیشتری بها السلاح و کان بصیرا بذلک.
توضیح: وی متخصص خرید و فروش اسلحه بود.
وقتی که ابن زیاد وارد کوفه شد وی نیز به دستور مسلم، قصر ابن زیاد را محاصره کردند که ابن زیاد با حیله و مکر این بحران را خاتمه داد. پس از آن که مسلم کشته شد ابن زیاد به شدت دنبال ابو ثمامه بود اما او توانست به همراه نافع بن هلال از کوفه بیرون زده و به امام ع ملحق شوند.
و لما نزل الحسین کربلاء و نزل ابن سعد بها بعث الی الحسین کثیرُ بن عبد اله الشعبی و کان فاتکاً، فقال له اذهب الی الحسین و سله ما الذی جاء به؟ قال اسأله فإن شئت فتکتُ به. فقال ما ارید ان تفتک به و لکن ارید ان تسأله. فأقبل الی الحسین فلما رآه ابو ثمامه قال للحسین اصلحک الله ابا عبد الله قد جائک شر اهل الارض و اجرأهم علی دم و افتکهم، ثم قام الیه وقال: ضع سیفک. قال لا والله ولا کرامه، انما انا رسول فان سمعتم منی ابلغتکم ما ارسلت به الیکم و إن ابیتم انصرفت عنکم.
فقال له ابو ثمامه فانی آخذ بقائم سیفک ثم تکلمْ بحاجتک. قال لا والله ولا تمسُّه. فقال له فأخبرنی بماذا جئت؟ و انا ابلّغه عنک و لا ادعک تدنو منه، فانک فاجر. قال: فاستبّا. ثم رجع کثیر الی ابن سعد فاخبره الخبر. فارسل قره بن قیس التمیمی مکانه فکلم الحسین. (که حبیب گفته بود آدم عاقلی است)
توضیح: مراقبت از رهبری در هر شکل ممکن.
وروی ابو مخنف: أن ابا ثمامه لما رأی الشمس یوم عاشوراء زالتْ وأن الحرب قائمه قال للحسین ع یا ابا عبد الله! نفسی لنفسک الفداء انی اری هؤلاء قد اقتربوا منک، ولا والله لا تُقتَل حتی اُقتَل دونک إن شاء الله، واُحِبُ ان اَلقَی الله ربی وقد صلَّیتُ هذه الصلاه التی دنا وقتها. فرفع الحسین رأسه ثم قال: ذکَرتَ الصلاه جعلک الله من المصلّین الذاکرین؛ نعم هذا اول وقتها. ثم قال سلوهم ان یکفوا عنا حتی نصلی فسألوهم فقال الحصین إنها لا تقبل منکم فردّ علیه حبیب بن مظهر.
توضیح: اهتمام به نماز و دیدار خدا با همین حالت عبودی، از نشانه های سیروسلوک حقیقی است.
ثم ان ابا ثمامه قال للحسین بعد الصلاه، یا ابا عبد الله انی قد هممتُ ان الحق باصحابی وکرهت ان اتخلف واراک وحیداً من اهلک قتیلا! فقال له الحسین تقدمْ فإنا لاحقون بک عن ساعه. فتقدمَ فقاتل حتی أثخن بالجراحات فقتله قیس بن عبد الله الصائدی ابن عم له کان له عدوا.
***********************************************************
عمرو بن خالد اسدی
نوشتار مرتبط:
عمرو بن خالد الاسدی
کان عمرو شریفا فی الکوفه مخلص الولاء لاهل البیت ع قام مع مسلم اذا خانتْه اهلُ الکوفه لم یسعه الا الاختفاء. فلما سمع بقتل قیس بن مسهر و أن الحسین ع بالحاجر خرج الیه و معه مولاه سعد و مجمع العائذی وابنه و جناده بن الحارث واتبعهم غلام لنافع البجلی بفرسه المدعو الکامل فجنَّبوه (یعنی آن غلام را نیز در کنار خود گرفتند)، واخذوا دلیلا لهم الطرماحَ بن عدی (وکان جاء الی الکوفه یمتار لاهله طعاما) فخرج بهم علی طریق متنکبه وسار سیرا عنیفا من الخوف، لانهم علموا ان الطریق مرصود حتی اذا قاربوا الحسین ع حدا بهم الطرماح فقال:
یاناقتی لاتَذعَری من زجری+و شمِّری قبل طلوع الفجر
بخیر رکبان و خیر سفْر + حتی تحلّی بکریم النجْر
الماجدِ الحرِ رحیبِ الصدر + اتی به الله لِخیر امر
ثمّهَ ابقاه بقاءَ الدهر
فانتهوا الی الحسین ع وهو بعذیب الهجانات فسلموا علیه وأنشدوه الابیات. فقال ع: أم والله إنی لارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قُتِلنا او ظفرنا.
توضیح:
یک رهبر صالح و صادق هرگز وعده بیخودی نمی دهد. امام وقتی شعر شعارگونه آنان را شنید شروع کرد به تصحیح تئوری و تصورات آنان درباره این حماسه بزرگ. حضرت به آنان می گوید بجای اینکه آرزوی بقاء دهری را داشته باشید بیایید بگویید که الخیر فیما اراد الله چه شهادت باشد و چه پیروزی. درواقع در اینجا دو اراده است:
اراده خدا و اراده انسان. موفقیت واقعی آن است که آدمی اراده خود را مطابق اراده خدا قرار دهد که این مطابقه الارادتین یعنی رسیدن به «نفس راضیه مرضیه».
قال ابومخنف: ولما رآهم الحر قال للحسین إن هؤلاء النفر لیسوا ممن اقبل معک وأنا حابسهم او رادّهم. فقال ع لأمنعنَّهم مما امنع منه نفسی، انما هؤلاء انصاری و اعوانی، وقد کنتَ اعطیتَنی ألّا تعرّض لی بشیء حتی یاتیک کتاب ابن زیاد!
فقال اجل، لکن لم یاتوا معک. فقال ع هم اصحابی و هم بمنزله من جاء معی، فإن تمّمت علی ما کان بینی و بینک، وإلا ناجزتُک؛ فکفّ عنهم الحر.
وقال ابومخنف ایضا: ولما التحم القتال بین الحسین و اهل الکوفه شدّ هؤلاء مُقدِمین باسیافهم فی اول القتال علی الناس فلما وَغَلوا عطف علیهم الناس فاخذوا یحوزونهم و قطعوهم من اصحابهم فلما نظر الحسین الی ذلک ندب الیهم اخاه العباس، فنهد الیهم و حمل علی القوم وحده یضرب فیهم بسیفه قُدماً حتی خلص الیهم واستنقذهم، فجاؤوا وقد جُرِحوا. فلما کانوا فی اثناء الطریق والعباس یسوقهم رأوا القوم تدانَوا الیهم لیقطعوا علیهم الطریق فانسلّوا من العباس وشدّوا علی القوم باسیافهم شده واحده علی ما بهم من الجراحات، وقاتلوا حتی قتلوا فی مکان واحد، فترکهم العباس و رجع الی الحسین ع فأخبره بذلک، فترحّم علیهم الحسین ع و جعل یکرر ذلک.
توضیح: امام چون قول حمایت از آنان را داده بود لذا عباس را برای حمایت از آنان فرستاد.
***********************************************************
انس بن حارث و حبیب بن مظاهر
نوشتار مرتبط:
بهترین کتابی که درباره اصحاب امام ع سخن گفته کتاب إبصار العین فی أنصار الحسین ع از شیخ محمد سماوی است. بر اساس این کتاب به برخی از ویژگیهای اصحاب امام اشاره می کنیم:
1) انس بن الحارث: کان صحابیا کبیرا ممن رأی النبی ص و سمع حدیثه. قال سمعت رسول الله یقول والحسین بن علی فی حجره: ان ابنی هذا یقتل بارض من ارض العراق ألا فمن شهده فلینصره.(و ذکره الجزری فی اسد الغابه 1 / 123، وابن حجر فی الإصابه 1 / 271 وغیرهما).
وکان جاء من الکوفه الی الحسین عند نزوله کربلا والتقی معه لیلا. وفی حبیب و فیه یقول الکمیت:
سوی عُصبهٍ فیهم حبیبٌ معفَّرو
قضی نحبَه والکاهلیُّ مرمَّلو
2) حبیب بن مظهَّر(مظاهر):
وی اهل یمن و مردی عابد، با تقوا و حافظ قرآن بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن میکرد. او در برابر پیشنهاد امان و پول برای دست برداشتن از یاری امام حسین گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند او را مظلومانه به قتل برسانند.» .
حبیب و علی ع: حبیب با حضرت علی(ع) به کوفه رفت و در همه جنگها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی میشد. حضرت علی(ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا آگاه ساخته بود. او عضو گروه ویژه شرطه الخمیس بود که نیروی ضربتی و
گوش به فرمان علی(ع) بودند.
حبیب و میثم: وروی الکشّی: مرَّ مِیثم التمار علی فرس له فاستقبله حبیب بن مظاهر عند مجلس بنی اسد فتحادثا حتی اختلف عنقا فرسیهما.
ثم قال حبیب: لکأنی بشیخ اصلع ضخم البطن یبیع البطیخ عند دار الرزق قد صُلب فی حب اهل بیت نبیه فتَبَقَّرَ بطنُه علی الخشبه.
فقال میثم: و إنی لأعرف رجلا احمر، له ضفیرتان یخرج لنصره ابن بنت نبیه فیُقتل و یُجال برأسه فی الکوفه، ثم افترقا. فقال اهل المجلس: ما رأینا اکذب من هذین. فلم یفترق المجلس حتی اقبل رُشید الهَجَری فطلبهما، فقالوا افترقا، وسمعناهما یقولان کذا. فقال رشید: رحم الله میثما نسی و یُزاد فی عطاء الذی یجیء بالرأس مأه درهم. ثم ادبر.
فقال القوم: هذا والله اکذبهم.
قال الراوی: فما ذهبت الایام و اللیالی حتی رأینا میثما مصلوبا عمرو بن حریث، و جیء برأس حبیب قد قتل مع الحسین.
حبیب و مسلم بن عوسجه در کوفه: ولما ورد مسلم الی الکوفه جعل حبیب و مسلم بن عوسجه یاخذان البیعه للحسین ع حتی اذا دخل ابن زیاد الکوفه و خذل اهلها و قتل مسلم فحبیب و مسلم بن عوسجه خرجا الی الحسین مختفیین یسیران اللیل و یکمنان النهار حتی وصلا الیه ع.
حبیب و دعوت طائفه بنی اسد: فلما رأی الحبیب قله انصاره ع فاقترح له ع ان یدعو حیا من بنی اسد بقربهم الی نصرته ع. فاذن له. فسار الیهم و دعاهم فاجاب منهم جماعه فنهدوا مع حبیب، وانسلَّ منهم رجل فاخبر ابنَ سعد، فارسل الارزقَ فی خمسمأه فارس فعارضهم لیلا و مانَعَهم فلم یمتنعوا فقاتلهم فلما علموا ان لاطاقه لهم بهم تراجعوا فی ظلام اللیل و تحمّلوا عن منازلهم.
وعاد حبیب الیه ع فاخبره، فقال ع وما تشاؤون الا ان یشاء الله ولاحول ولاقوه الا بالله.
حبیب و قره: لما ارسل ابن سعد قره بن قیس الیه ع قال ع أ تعرفون هذا؟ فقال حبیب: هو ابن اختنا وقد کنت اعرفه بحسن الرأی وما کنت اراه یشهد هذا المشهد. فجاء حتی سلم علی الحسین و ابلغه رساله عمر فاجابه ع. ثم قال له حبیب: ویحک یا قره این ترجع؟ الی القوم الظالمین؟ انصر هذا الرجل الذی بآبائه ایدک الله بالکرامه و ایانا معک. فقال: ارجع الی صاحبی بجواب رسالته و اری رأیی.
حبیب و خطبه خوانی قبل از جنگ: هنگامی که ظلمه خود را آماده جنگ با امام کرده بودند ابوالفضل به آنان گفت شتاب نکنید تا ببینم امام چه می فرماید. وقتی که عباس رفت تا جواب امام را بگیرد حبیب و زهیر دربرابر لشکر سخنرانی کردند و زهیر به حبیب گفت اول تو صحبت کن:
فقال حبیب: معاشر القوم انه والله لبئس القوم عند الله غدا قوم یقدمون علی الله وقد قتلوا ذریه نبیه و اهل بیته و عباد اهل هذا المصر المجتهدین بالاسحار والذاکرین الله کثیرا. فقال له عزره بن قیس: انک لتزکی نفسک ما استطعت!
حبیب و شمر: فلما وعظ الحسین القوم و قال: انسبونی من انا وانظروا … فاعترضه شمر فقال: هو یعبد الله علی حرف إنْ کان یدری ما یقول. فقال حبیب: اشهد انک تعبد الله علی سبعین حرفا و انک لا تدری ما یقول قد طبع الله علی قلبک ثم عاد الحسین الی خطبته.
حبیب و شهادت مسلم بن عوسجه: ولما صرع مسلم بن عوسجه مشی الیه الحسین ومعه حبیب. فقال حبیب: عز علیّ مصرعُک یا مسلم. أبشر بالجنه. لولا انی اعلم انی فی اثرک لاحق بک من ساعتی هذه لاحببت ان توصی الیّ بکل ما اهمّک. فقال له بلی اوصیک بهذا رحمک الله و اومی بیدیه الی الحسین ان تموت دونه. فقال حبیب: افعل ورب الکعبه.
حبیب و حصین: ولما طلب الحسین منهم المهله لصلاه الظهر قال له الحصین بن تمیم: انها لاتقبل منک. فقال حبیب زعمت لا تقبل الصلاه من آل رسول الله و تقبل منک یا حمار! فحمل الحصین و حمل علیه حبیب فضرب حبیب وجه فرس الحصین بالسیف فشب به الفرس ووقع عنه فحمله اصحابه واستنقذوه. وجعل حبیب یحمل فیهم لیختطفه و هو یقول:
اُقسم لو کنا لکم اعدادا + او شطرکم وَلَّیتمو اکتادا
یا شرَّ قوم حسباً و آدا
ثم قاتل القوم فاخذ یحمل فیهم و هو یقول:
انا حبیب و ابی مظهَّر + فارس هیجاء و حرب تُسعر
انتم اعدُّ عُدّه و اکثر + ونحن اوفی منکم و اصبر
ونحن اعلی حجه واظهر + حقا و اتقی منکم و اعذر
حبیب و زینب: امام(ع) که نگرانی زینب را دید وارد خیمه او شدند. نافع بن هلال شنید که زینب به برادر میگوید: آیا اصحاب خود را امتحان کرده ای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و مانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند.»
نافع میگوید گریان نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم. حبیب گفت: «سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله میکردم.» آنگاه اصحاب را جمع کرد و سخن نافع را به آنها گفت. آنگاه با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند: « ای گروه بانوان و حرمهای رسول خدا(ص) این شمشیرهای جوانمردان شماست که سوگند یاد کردهاند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزه های جوانان شماست که قسم خورده اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینه های دشمن فرو کنند.» از این رو زینب(س) آرام گرفت. (مقتل الحسین مقرَّم ص 262 – 263).
شهادت حبیب: وروی ابومخنف انه لما قتل حبیب هَدَّ ذلک الحسینَ ع و قال: عند الله احتسب نفسی و حماه اصحابی. (العین: «الهَدُّ: الهدْم الشدید، کحائط یُهَدُّ بمره فینهدم».)
قبیله بنیاسد هنگام دفن شهدای کربلا، حبیب را که از بزرگان آنان بود، در ده متری قبر امام حسین(ع) جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین(ع) و در رواق جنوبی قرار گرفت.
***********************************************************
بریر بن خضیر همدانی
نوشتار مرتبط:
بُرَیر بن خُضَیر الهمْدانی
کان شیخا تابعیا ناسکا قارئا من شیوخ القراء و من اصحاب علی ع و من اشراف الکوفه. وی کتابی به نام «قضایا و احکام» داشت که در آن روایاتی از علی بن ابیطالب و امام حسن نقل کرده بود.
سار من الکوفه الی مکه لیجتمع بالحسین فجاء معه حتی استشهد. لما ضیَّق الحرُ علی الحسین ع جمع اصحابه فخطبهم: اما بعد فان الدنیا قد تغیرت.
ثم قام بریر فقال: «والله یابن رسول الله لقد منَّ الله بک علینا ان نقاتل بین یدیک تُقطَع فیک اعضاؤنا حتی یکون جدک یوم القیامه بین ایدینا شفیعا لنا، فلا افلح قومٌ ضیَّعوا ابن بنت نبیهم وویل لهم ماذا یَلقَون به الله وافّ لهم یوم یُنادُون بالویل والثبور فی نار جهنم».
توضیح: احساس منت نه منتگذاری در جهاد / ولایت از نظر بریر ادامه رسالت و سبب شفاعت است / جهنم در انتظار مخالفین ولایت است.
قال ابومخنف: امر الحسین ع فی الیوم التاسع من المحرم بفسطاط ثم اُطلِی بالنوره، وعبد الرحمان و بریر علی بابه تختلف مناکبهما فازدحما ایهما یطلی علی اثر الحسین ع، فجعل بریر یهازل عبد الرحمان و یضاحکه، فقال عبد الرحمان دعْنا فوالله ما هذه بساعه باطل! فقال بریر: «والله لقد علم قومی انی ما احببت الباطل شابا ولا کهلا و لکنی والله لمستبشِر بما نحن لاقون (در شمس العلوم آمده: [اسْتَبْشَرَ] فلان بالخیر: إِذا أیقن به، قال اللَّه تعالى: یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْل) والله ان بیننا و بین الحور العین إلا ان نحمل علی هؤلاء فیمیلون علینا باسیافهم ولوددت ان مالوا بها الساعه».
توضیح: انجام آداب نظافت و شوخیهای بریر نشانه یک دنیای واقعی دیگر است که سرشار از خوشیهاست که پیشران جهاد مؤمنان است.
وروی ابومخنف عن عفیف بن زهیر: خرج یزید ابن
معقل فقال یا بریر کیف تری صنع الله بک؟
قال صنع الله بی والله خیرا و صنع بک شرا.
فقال کذبت، وقبل الیوم ما کنت کذابا، أ تذکر وانا اماشیک فی سکه بنی دودان وانت تقول: ان عثمان کان کذا، وان معاویه ضال مضل وان علی بن ابی طالب امام الحق و الهدی!؟
قال بریر اشهد ان هذا رأیی و قولی. فقال ابن معقل
فانی اشهد انک من الضالین. قال بریر: فهل لک ان اباهلک؟ ولندع الله ان یلعن الکاذب و ان یقتل المحقُّ المبطلَ؟ ثم اخرُج لابارزک. قال فخرجا
فرفعا ایدیهما بالمباهله الی الله یدعوانه تعالی.
ثم برز کل واحد منهما لصاحبه فاختلفا ضربتین فضرب ابنُ معقل بریرا ضربه خفیفه لم تضره شیئا.
و ضرب بریرُ ابنَ معقل ضربه قدّت المغفر و بلغت
الدماغ فخر کانما هوی من حالِقٍ (کوه بلند) و إن سیف بریر لثابت فی رأسه. فکانی انظر الیه ینضنضه من راسه حتی اخرجه وهو یقول:
انا بریر وابی خضیرو وکل خیر فله بریرو
توضیح: قسمت اول داستان، حاکی از ریشه داری بریر در زمان امام علی و در فتنه کبرای عثمان است که وی با افتخار از آن یاد می کند.
و در قسمت دوم باید گفت شخص باید از ایمان خود بسیار خاطرجمع باشد تا طلب مباهله کند. ضمنا این امر نشان می دهد که بریر با مضامین قرآنی بسیار مانوس بوده چراکه عملیات مباهله در قرآن آمده است نه در احادیث.
قسمت سوم داستان، نشانگر قدرت بدنی بریر است
ثم بارز القوم فحمل علیه رضی بن منقذ فاعترکا ساعه ثم إن بریرا صرعه و قعد علی صدره، فجعل رضی یصیح باصحابه: این اهل المِصاع و الدفاع؟ فذهب کعب بن جابر لیحمل علیه فقلت له ان هذا بریرا القارئ الذی کان یُقرِئنا القرآن فی المسجد فلم یلتفت لعذلی.
توضیح: معلوم می شود که بسیاری از کوفیان کمکی در لشکر ابن سعد از شاگردان قرآنی بریر بودند، ولی نفس اماره و حاکمان ستمکار چه کارها که نمی کنند که حتی چنین شاگردانی را دربرابر استاد قرآنشان قرار می دهند.
اینجاست که باید دانست صِرف قرائت و حفظ قرآن، ملاک نیست بلکه باید مانند بریر به عمق معانی آن از جمله ولایت، دست پیدا کرد، مثل خواهر کعب که درباره بریر قاری، با او درگیر شد: فلما رجع کعب قالت له اخته «النوار»: اعنتَ علی ابن فاطمه وقتلتَ سید القراء! لقد اتیت عظیما من الامر، والله لااکلمک من راسی کلمهً ابدا.
شهادت بریر چنان شد که مانند همه مردان بزرگ و پهلوانان جهان در کمال نامردی کشته شد:
وحمل علیه بالرمح حتی وضعه فی ظهره فلما وجد بریر مسَّ الرمحِ برک علی رضی فعض انفه حتی قطعه وانفذ الطعنهَ کعبٌ حتی القاه عنه وقد غِیب السنان فی ظهره ثم اقبل یضربه بسیفه حتی بَرَدَ (مات).
***********************************************************
قیس بن مسهر صیداوی
نوشتار مرتبط:
قیس بن مسهر الصیداوی
کان قیس رجلا شریفا فی بنی الصیدا، شجاعا مخلصا فی محبه اهل البیت ع. وی یکی از نامهرسانان کوفه بهسوی امام بود که قرار شد نامه امام را نیز برای مردم کوفه ببرد، اما حصین، او را دستگیر کرده و به نزد ابن زیاد فرستاد. فسأله ابن زیاد عن الکتاب. فقال خرقته. قال و لِمَ؟ قال لئلا تعلم ما فیه. قال الی مَن؟ قال الی قوم لا اعرف اسمائهم. قال: إن لم تخبرنی فاصعد المنبر و سُبّ الکذاب ابن الکذاب. فصعد المنبر فقال: «ایها الناس ان الحسین بن علی خیر خلق الله وابن فاطمه بنت رسول الله، وانا رسوله الیکم وقد فارقته بالحاجر فأجیبوه». ثم لعن ابن زیاد واباه، وصلی علی امیرالمؤمنین ع؛ فامر به ابن زیاد فاُصعِد القصر
ورُمِی به من اعلاه، فتقطَّع ومات.
لما بلغ الحسینَ فی عذیب الهجانات، شهادهُ قیس فترقرقتْ عینا الحسین ع و قال: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر» اللهم اجعل لنا و لهم الجنه منزلا واجمع بیننا وبینهم فی مستقر رحمتک و رغائب مذخور ثوابک.
اینهمه جرأت و فداکاری چگونه حاصل می شود؟
پاسخش در اوصافی است که برای قیس ذکر کردهاند که عبارت است از:
1) شرافت، القاموس: الشَرَف: العُلُوُّ، و المکانُ العالی، و المَجْدُ، أو لا یکونُ إلَّا بالآباءِ، أو عُلُوُّ الحَسَبِ. بنابراین کسانی که دچار حقارت و مذلت هستند کمتر میتوانند به این مقام برسند. پس سعی کنیم خانواده خود را با عزت نفس بار بیاوریم.
2) شجاعت، الصحاح: الشَّجَاعَهُ: شدَّه القلب عند البأس. بنابراین برای شجاع بودن باید قلب محکمی داشت، پس نگذاریم که قلب ما با کوچکترین حادثه تلخ یا ضرر مالی و جانی، آشفته گردد چراکه قلب، ضعیف و غیر شجاع می شود.
3) اخلاص در محبت اهل بیت ع. خالص بودن ضد مشوب بودن است و کسانی که درونشان ناخالصی دارد نمی توانند تا آخر محبت بورزند.
شاید خیلی از افراد ادعای محبت اهل بیت را داشته باشند اما اخلاص در محبت، چیز دیگری است، کما اینکه امام حسن عسکری ع به کسی که گفت من شیعه شما هستم فرمود بگو من از موالیانم.
در مجموعه ورام، ج2، ص: 106 روایتی جالب آمده: قَالَ رَجُلٌ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا مِنْ شِیعَتِکُمْ قَالَ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَدَّعِیَنَّ شَیْئاً یَقُولُ اللَّهُ لَکَ کَذَبْتَ وَ فَجَرْتَ فِی دَعْوَاکَ. إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ کُلِّ غِشٍّ وَ دَغَلٍ وَ لَکِنْ قُلْ أَنَا مِنْ مَوَالِیکُمْ وَ مُحِبِّیکُم.
تحصیل اخلاص در محبت اهل بیت ع:
+ باید برخی از کارهای خیر خود را مخفیانه انجام بدهیم مثلا نماز شب، خواندن نماز جمکران، کمک پنهانی به محتاجان.
+ زیارت معصومین و امامزادگان ع اما بدون اجرای تشریفات گول زننده بلکه باید با آنان نجوا کرد.
+ اهدای تلاوت قرآن یا صدقه یا نماز استحبابی به یکی از معصومین یا امامزادگان ع.
+ مطالعه کلمات و زندگی معصومین ع تا بتوانیم روحا و قلبا بیشتر با آنان ارتباط برقرار کنیم.
***********************************************************
نظر بدهید